در حال بارگذاری ...
لغت توضیح

view

نظر، چشم‌انداز، منظره، رأی، عقیده، دیدگاه، نقطه‌نظر، برداشت، تلقی کردن، دیدن، نگاه کردن، مشاهده کردن، تماشا کردن

vigilance

هشیاری، تیزبینی، گوش‌به‌زنگی، آمادگی

village

ده، دهکده، روستا، آبادی، مردم دهکده، اهالی ده، روستاییان

violate

شکستن (عهد، پیمان)، نقض کردن، زیر پا گذاشتن، تخلف کردن، تخطی کردن، بی‌احترامی کردن، بی‌حرمتی کردن، به هم زدن، نادیده گرفتن، سلب کردن

violation

تخطی، نقض، تجاوز، تخلف، بی‌احترامی، توهین

violation (law)

نقض قانون، سرپیچی از قانون، تخطی از قانون

visa

ویزا، روادید، مهر روادید زدن، ویزا دادن

viscera

دل و روده، امعاء و احشاء

viscoelastic a/

ویسکوالاستیک، دارای خاصیت چسبندگی و کشایندگی، چسبناک، کشایند، گران‌رو

viscosity

چسبندگی، گران‌روی، کندروانی، ویسکوزیته، لزجی

viscosity (kinematic)

ویسکوزیته سینماتیک، گران‌روی جنبشی، لزجت سینماتیک، کندروانی جنبشی

viscous a/

ویسکوز، چسبنده، گران‌رو، کندروان، لزج

visibility

دید، قابلیت دید، دامنه دید

visible

قابل دیدن، قابل رؤیت، پیدا، نمایان، مرئی، هویدا، مشهود، آشکار

vision

بینایی، دید، قدرت دید، بینش، بصیرت، پندار، خیال

صفحه  539  از  556