systematic منظم، سه قاعده، سیستماتیک، روشمند، روشمندانه، نظامیافته، نظاممند، حسابشده، برنامهریزی شده، دقیق
tailgate [vehicles] v/ با فاصله کم و خطرناک پشت اتومبیل جلویی حرکت کردن، سپر به سپر رانندگی کردن [وسایل نقلیه]
take برداشتن، بردن، گرفتن، تصرف کردن (زمین)، کسب کردن، ظرفیت داشتن، گنجایش داشتن، برخورد کردن، فهمیدن، درک کردن، انتخاب کردن، طول کشیدن، سوار شدن (وسیله نقلیه)، عبور کردن، رد شدن، اتخاذ کردن، اختیار کردن