در حال بارگذاری ...
 
 
لغت توضیح

staging

مرحله‌بندی، فازبندی

staging (signal)

فاز‌بندی چراغ راهنمایی، مرحله‌بندی چراغ راهنمایی

stagnate

راکد شدن، راکد بودن، ساکن بودن، کساد شدن، بی‌رونق شدن

stain

لک، لکه، زنگ (فلزات)، لک کردن، رنگی کردن، رنگ کردن، رنگی شدن، رنگ گرفتن

stair

پله، پلکان، راه‌پله

stake

تیر، تیرک، میله، میخ، میخ چوبی

stall

اتاقک، دکه، کیوسک، غرفه، کابین، جایگاه

stamp

تمبر، بن خرید، کوپن، کارت خرید، مُهر، نشان، اثر، نقش

stamping

مُهرزنی، مُهرکوبی (بتن)، نقش انداختن، مهر زدن، تمبر زدن

stand

توقف، ایست، موضع، جایگاه، دکه، کیوسک، محل فروش، غرفه، ایستگاه، محل توقف، ایستادن، بلند شدن، برخاستن، ارتفاع داشتن، قرار داشتن، واقع بودن، ایستاده بودن، توقف کردن، برقرار ماندن، باقی بودن، ساکن بودن، بی‌حرکت بودن

stand (bus)

ایستگاه اتوبوس، توقفگاه اتوبوس

standard

معیار، میزان، ملاک، سنجه، استاندارد، مقیاس، ضابطه، حد مطلوب، میزان مطلوب، سطح، حد، پایه، درجه، ستون، ‌تیر، معمولی، متداول، متعارف، رایج، پذیرفته‌شده، قانونی

« ۴۵۹  ۴۶۰  ۴۶۱ ۴۶۲ »
۴۸ از ۲۶۶۵۹ نتیجه
۴۶۱ از ۵۵۶ صفحه
نتایج در هر صفحه: ۱۲۲۴۳۶۴۸۶۰