در حال بارگذاری ...
 
 
لغت توضیح

staff

کارکنان، کارمندان، خدمه، پرسنل، هیأت، کادر، کارمند بودن، کارمند گرفتن، کار کردن، کار انجام دادن

stage

فاز، مرحله، صحنه، عرصه، پهنه، ایستگاه، منزل

stage (filter)

مرحله گردش به چپ، فاز گردش به چپ (بریتانیا)

stage (green)

فاز سبز، مرحله سبز (چراغ راهنمایی)

stage (red)

فاز قرمز، مرحله قرمز (چراغ راهنمایی)

stage (vehicle)

فاز (مرحله) عبور وسیله نقلیه (چراغ راهنمایی)

stage intergreen matrix

ماتریس زمان‌های حداقل میان ابتدا و انتهای فازهای تداخلی

stage timing

زمان‌بندی فاز، زمان‌بندی مرحله

staged operation

عملکرد مرحله‌ای، بهره‌برداری مرحله‌ای

stagger

تلوتلو خوردن، تکان دادن، گیج کردن، ضربدری گذاشتن، زیگزاگی قراردادن، به طور متناوب تنظیم کردن (ساعات کار، تعطیلات و ...)

staggered

زیگزاگ، شطرنجی، پس و پیش، پله پله

« ۴۵۸  ۴۵۹  ۴۶۰ ۴۶۱ »
۴۸ از ۲۶۶۵۹ نتیجه
۴۶۰ از ۵۵۶ صفحه
نتایج در هر صفحه: ۱۲۲۴۳۶۴۸۶۰