در حال بارگذاری ...
لغت توضیح

snowdrift

بادروبه برف، برف باد‌آورده

snowfall

بارش برف، ریزش برف، میزان برف

soak

خیس خوردن، خیس کردن، خیساندن

soaking

خیساندن، خیس خوردگی

social

اجتماعی، مطبوع، دوستانه، تفریحی

social security

تأمین اجتماعی، بیمه‌های اجتماعی، مستمری تأمین اجتماعی

social surplus

مازاد اجتماعی، مجموع مازاد مصرفی و مازاد تولیدی، تفاوت قیمت مورد قبول اجتماع و قیمت کالا در بازار

society

اجتماع، جامعه، جماعت، معاشرت، مصاحبت، هم‌صحبتی، طبقه اشراف، طبقه اعیان، انجمن، جمعیت، مجمع، کانون، مرکز، باشگاه، شرکت

socket

سوراخ، سرپیچ، پریز (برق)

sod

علف‌زار، چمن‌زار

soffit

زیرنما، سطح زیرین (پله، تیر، قوس)، رأس درونی، تاج (لوله، آبرو)

soft

نرم، شل، لطیف، ملایم، مبهم، محو، آهسته، آرام، ضعیف، سست، سبک (آب)، راحت، بی‌دردسر

soft copy

نسخه نرم، نسخه غیر چاپی (کامپیوتر)

soft landscape

محوطه (چشم‌انداز) ایجاد شده با گیاهان

صفحه  450  از  556