در حال بارگذاری ...
لغت توضیح

ruin

ویرانی، خرابی، نابودی، فروپاشی، ویرانه، خرابه، مخروبه، ویران کردن، خراب کردن، از بین بردن، فاسد کردن،‌ ضایع کردن

rule

قاعده، اصل، قانون، دستور، رسم،‌ آیین، عرف، قدرت، نفوذ، خط‌کش، متر، شمشه، اندازه‌گیر، خط مستقیم، جکومت کردن، فرمان راندن، حکم صادر کردن، تسلط داشتن، غلبه کردن، خط‌کشی کردن

ruling

حکم، تصمیم، رأی، خط‌کشی، حاکم، مسلط، غالب

rumble

غرش، صدا، غرش کردن، غریدن

rumble area

منطقه دارای نوارهای صداساز و لرزآور

rumble strips

نوارهای صداساز و لرزآور (برای هشدار)

run

دو، فرار، ‌سواری، گردش، چرخ، گشت، دور، سفر، ‌فاصله، مسافت، ‌مسیر، راه، ‌قدم پله،‌ پهنای پله، طول پلکان، دویدن، فراز کردن، شتافتن، حرکت کردن (قطار، اتوبوس)، کار کردن، راه افتادن، (با ماشین) رفتن، اداره کردن، چرخاندن، برگزار کردن، ارایه کردن

run off lv/

منحرف شدن، تخلیه شدن، تخلیه کردن، خالی کردن

run to spoil

انتقال نخاله حاصل از خاکبرداری به محل دپو

run – on slab

دال واسط، دال اتصال تدریجی، دال انتقال

running

دویدن، نگهداری، اداره، دایمی، مستمر، بی‌وقفه، پیاپی، متوالی، جاری، روان، روشن (ماشین)

running (red)

عبور از (چراغ) قرمز، گذشتن از (چراغ) قرمز

running cost

هزینه بهره‌برداری، هزینه متغیر، هزینه جاری

runoff

روان‌آب، جریان سطح، آبدوی (هیدرولوژی)

rupture

گسیختگی، شکستگی، بازشدگی، ترک، گسل، شکاف، نقض، پاره شدن، شکستن، قطع شدن، گسیختن

rural a/

برون‌شهری، خارج شهر، روستایی، (مربوط به) روستا، (مربوط به) حومه، محلی، ولایتی، شهرستانی

rural area

منطقه برون شهری، منطقه روستایی

rural district

ناحیه برون شهری، منطقه برون شهری، ناحیه روستایی، بخش روستایی

صفحه  414  از  556