در حال بارگذاری ...
 
 
لغت توضیح

stage intergreen matrix

ماتریس زمان‌های حداقل میان ابتدا و انتهای فازهای تداخلی

stage timing

زمان‌بندی فاز، زمان‌بندی مرحله

staged operation

عملکرد مرحله‌ای، بهره‌برداری مرحله‌ای

stagger

تلوتلو خوردن، تکان دادن، گیج کردن، ضربدری گذاشتن، زیگزاگی قراردادن، به طور متناوب تنظیم کردن (ساعات کار، تعطیلات و ...)

staggered

زیگزاگ، شطرنجی، پس و پیش، پله پله

staging

مرحله‌بندی، فازبندی

staging (signal)

فاز‌بندی چراغ راهنمایی، مرحله‌بندی چراغ راهنمایی

stagnate

راکد شدن، راکد بودن، ساکن بودن، کساد شدن، بی‌رونق شدن

stain

لک، لکه، زنگ (فلزات)، لک کردن، رنگی کردن، رنگ کردن، رنگی شدن، رنگ گرفتن

stair

پله، پلکان، راه‌پله

stake

تیر، تیرک، میله، میخ، میخ چوبی

stall

اتاقک، دکه، کیوسک، غرفه، کابین، جایگاه

« ۶۱۲  ۶۱۳  ۶۱۴ ۶۱۵ »
۳۶ از ۲۶۶۵۹ نتیجه
۶۱۴ از ۷۴۱ صفحه
نتایج در هر صفحه: ۱۲۲۴۳۶۴۸۶۰