در حال بارگذاری ...
لغت توضیح

visit

ملاقات، دیدار، بازدید، سرکشی، سفر، مسافرت، گردش، ملاقات کردن، دیدن، سر زدن، بازدید کردن، سرکشی کردن، سفر کردن، عیادت کردن، گردش کردن، تماشا کردن

visitor

ملاقات کننده، بازدید کننده، عیادت کننده، مهمان، مسافر، توریست

visor

نقاب (در کلاه ایمنی)، آفتابگیر (چراغ‌های راهنمایی)، لبه کلاه

visual a/

دیداری، بصری (مربوط به) بینایی

صفحه  1079  از  1111