در حال بارگذاری ...
 
 
لغت توضیح

undivided highway

راه تفکیک نشده، راه با مسیر رفت و برگشت جدا نشده

undulate

موج زدن، پیچ و تاب خوردن، موج‌دار بودن، موج‌دار کردن، تاب‌دار کردن، نوسان داشتن

uneven a/

ناهموار، ناصاف، متفاوت، متغیر، نامنظم، مرتعش، (عدد) فرد

unevenness

ناهمواری، ناصافی، بی‌نظمی، نامرتبی

unfair

غیرمنصفانه، غیر عادلانه، نادرست، بی‌انصاف، مغرض

unguarded

بدون مستحفظ، بدون محافظ، بدون نگهبان، حساب نشده، نسنجیده، بی‌ملاحظه

unhealthy

بیمارگونه، مریض، ناسالم، نابسامان، بحرانی، مضر، بیماری‌زا، خطرناک، وخیم

uniform

یکنواخت، یکدست،‌ هماهنگ، همانند، هم شکل

uniform vehicle code

مجموعه قوانین هماهنگ وسایل نقلیه، آیین‌نامه هماهنگ وسایل نقلیه

uniformity

یکنواختی، یکدستی، همانندی، هماهنگی، همسانی، هم شکلی، یکپارچگی

« ۱۰۴۸  ۱۰۴۹  ۱۰۵۰ ۱۰۵۱ »
۲۴ از ۲۶۶۵۹ نتیجه
۱۰۵۰ از ۱۱۱۱ صفحه
نتایج در هر صفحه: ۱۲۲۴۳۶۴۸۶۰