در حال بارگذاری ...
لغت توضیح

worst

بدترین، بدتر از همه، به بدترین وجه

worth

ارزش، ارزش مادی

woven

بافته، بافته شده

woven geotextile

پارچه‌گون بافته شده، ژئوتکستایل بافته شده

wreck

آهن قراضه، آهن‌پاره، لاشه کشتی، لاشه هواپیما، اتومبیل اسقاطی، تصادف، سانحه، خراب کردن، ویران کردن، تصادف کردن، غرق کردن

wreck removal

پاکسازی و انتقال بقایا (برای مثال بقایای تصادف)

wrecker

یدک‌کش (کامیون ویژه حمل اتومبیل‌های متلاشی شده در اثر تصادف و ...) *

write

نوشتن، به نویسندگی پرداختن، قلم زدن، نامه نوشتن، تحریر کردن، گفتن، اظهار کردن (در کتاب یا مجله)

wrong

نادرست، بد، ناپسند، غلط، اشتباه، خطا، نامناسب، نامطلوب، بد کردن، بی‌انصافی کردن، ستم کردن

wrought

ساخته شده، پرداخته، پرداخت شده، شکل داده شده

صفحه  1660  از  1667