در حال بارگذاری ...
لغت توضیح

work – to – rule

کار در حد قانون، آهسته‌کاری، کندکاری، رفع تکلیف

workability

کارایی، کارپذیری، قابلیت استفاده (بتن، ملات)

workday

روز کاری، روز غیر تعطیل، ساعات کار روزانه

worker

کارگر، خدمتکار، مستخدم

working

شاغل، دارای کار،‌ مشغول به کار، مورد استفاده، (مربوط به) کار، کاری، شغلی، مؤثر، کارآمد، مقدماتی، کلی، عمومی، عملی، متحرک

صفحه  2208  از  2222