در حال بارگذاری ...
لغت توضیح

watch

کشیک، نگهبانی، نگهبان، مأمور گشت، شبگرد، مراقب، محافظ، مأمور، ساعت، ساعت مچی، تماشا کردن، نگاه کردن، بیدار ماندن، ناظر بودن، مراقب بودن، شاهد بودن

water

آب، رود، دریاچه، دریا، آب دادن، آب پاشیدن، آب ریختن، جاری بودن (رود)، آبیاری کردن، آب رساندن

water (free)

آب آزاد (خاک)، رطوبت سطحی (سنگدانه)

صفحه  2174  از  2222