در حال بارگذاری ...
لغت توضیح

tramp

پیاده رفتن، پیاده سفر کردن، پیاده‌روی

transaction

انجام، اجرا، کار، فعالیت، معامله

transducer

مبدل، تراگذار، تبدیل کننده القایی

transfer

انتقال، نقل مکان، نقل و انتقال، تبادل، وسیله انتقال، تغییر مسیر، تغییر وسیله، عبوری (مسافر)، بلیط خط‌به‌خط، بلیط تراموا به اتوبوس، واگذاری، تفویض، منتقل کردن، انتقال دادن، جابجا کردن، واگذار کردن، مسیر خود را عوض کردن، وسیله نقلیه را عوض کردن

صفحه  2035  از  2222