در حال بارگذاری ...
  • مناظره پژو و پراید


    «پژو» یکروز طعنه زد به «پراید»

    که تو مسکین چقدر یابویی !



    با چنین شکل ضایعی ، بالله

    بی جهت توی برزن و کویی



    رنگ لیمویی مرا بنگر

    ای که تیره ، شبیه هندویی



    من تمیزم ولی تو ماه به ماه

    مطلقا دست و رو نمی شویی



    بچه می ترسد ، آن طرفتر رو !

    که به هیئت ، شبیه لولویی



    من نه خودرو ، گُلم ، سَمن بویم

    تو نه خودرو ، گیاه خودرویی !



    من به پاریس بوده ام چندی

    زیر پای «چهاردهم لویی» !



    روی «باسکول» بیا ، بپر ، بینم !

    روی هم رفته چند کیلویی ؟!



    در تو آهن به کار رفته ولی

    نازکی عین برگ کاهویی !



    صاحبت با تو گر به جایی خورد

    سهم الارث ورثه‌ ی اویی !



    از «پژو» چون چنین شنید «پراید»

    گفت : ای دوست ! چرت می گویی



    بنده گیرم به قول تو یابو

    تو گمان کرده ای که آهویی ؟!



    «خویشتن ، بی سبب بزرگ مکن

    تو هم از ساکنان این کویی !»



    انتقادی اگر ز من داری

    مطرحش کن ، ولی به نیکویی



    زیر این آسمان مینایی

    ای خوشا فکر و ذکر مینویی



    برو خود را بسوز و راحت کن

    بی‌علاج است آتشین خویی



    بخت باید تو را نه آپشن و تیپ

    ای که در بند چشم و ابرویی



    بخت ماشین اگر سپید بُوَد

    خواه بژ باش ، خواه لیمویی !



    ارج و قربم کنون ز تو بیش است

    زان جهت در پی هیاهویی



    خوار بودم ولی عزیز شدم

    کرد دوران ز بنده دلجویی



    قیمت من کنون رسیده به بیست

    این منم من ، «پراید» جادویی !



    توی بنگاه پیش هم بودیم

    غرّه بودی به خوش بر و رویی



    بنده رفتم فروش و یکماه است

    توی دپرس ، هنوز آن تویی !

     

    شاعر : سعید سلیمان پور




    نظرات کاربران (1)