سفر عشق
چه دراز است این سفر ، این زندگی
کی به پایان رسد این عمر ، این کهنگی
خسته ز درد از راه سوزان کویر
بنشسته خار بر ریگزار کویر
رهسپار جاده عشقم ، چه آرزومند
جان نثار راه پر پیچم ، عجب پای بند
آرام آرام ، دانه دانه کنار زنم سنگ ها را
گه پر شتاب بشکنم تیغ و خارها را
جاده سفر تنگ است و تاریک
در انتها راه بساز است و رنگین
گر از سفرت تجربه و علم بیاموختی
در آن سفر چه گنج ها بیندوختی
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
رنج ها باید کشید تا سفر کردن
آماده راه شو ، ای همسفر
تن و جسم را پرور ، ای دوست
شاعر : | فائزه سجودی |