در حال بارگذاری ...

مسافر کنار ریل

سوت قطار و یک مسافر تنها

کنار ریل یک مرد خرقه پوش / در گل ِ گرما

 

کنار ریل حاشا نشسته روی کیف بزرگی پر از سوال

سرشار از چرا ، چگونه و آیا ؟؟!! کنار ریل

 

"هر نره گاو  گند چاله دهانی" نشسته است

مسخ  غرور  مرد را به تماشا

 

کنار ریل پس مانده های آخرین پک سیگارتوی باد

قیقاچ می زنند و دور از اینجا

 

کنار ریل "یک مرد زندگی به کام دلش نیست"

زندگی ، یک خط ممتد است تا ته دنیا

 

کنار ریل "یک سوسک روی بهت فال ورق لیز می خورد"

می ترسد از نگاه ها

 

که مبادا کنار ریل مردم به رفتنش

به آمدنش مبتلا شوند

 

کافکا و ایستگاه و سعدی و لیلا کنار ریل

رد می شود قطار

 

از بغل مردی بی حواس در خاک و خون نشسته ساحل و دریا

کنار ریل

شاعر : نامشخص


| شناسه مطلب: 29250




شعر و نثر



نظرات کاربران